۱ مهر ۱۳۹۳

نامه یی برای خانم مقدم به مناسبت میمون اول مهر





خانم مقدم عزیز
این یک نامه است برای تو هر جای دنیا که هستی. نمی دونم الان کجایی و چه کارها می کنی. نمی دونم آیا اون روزها خبر داشتی داری با روح و روان یک مشت بچه چی کار می کنی یا نه. نمی دونم خبر داشتی کارهات روی زندگی چندین و چند نفر چه تاثیراتی داشته یا نه. 

تو هر روز صبح دم پله هایی که می رفت به طبقه ی دوم جلوی بچه هایی رو که می خندیدن می گرفتی. پاچه ی شلوارهاشون رو می زدی بالا تا رنگ جوراب هاشون رو چک کنی، ابروها و پشت لب هاشون رو چک می کردی تا ببینی همه ی موهایی که باید سر جاشون باشن هستن یا نه. 
هر کسی یک راهی پیدا کرده بود برای توجیه غلط اضافه یی به اسم جوراب رنگ روشن. یکی گریه می کرد یکی التماس می کرد یکی پررو بازی در می آورد یکی پای محمد و علی و بقیه ی خاندان شون رو می کشید وسط. تو با صورت سنگی می ایستادی و نگاه می کردی. ته چشمات حس لذتی بود که من رو می ترسوند و منزجر می کرد. و هیچ کدوم ما خلافکارهای بزرگ دست از جوراب روشن پوشیدن برنمی داشتیم. فقط ماسک روی ماسک می زدیم. نقاب روی نقاب. بی حسی مطلق در برابر بی عدالتی و تحقیر و توهین. این ها با ما موند. این نقاب ها، این بی حسی ها. توجیه چیزهایی که حق مون بود. 

سال ها گذشت تا فهمیدم تو اون سیستم کسی حق نداشت. هنوز هم نداره. حالا گیریم با رنگ و بوی مدرن حق نداریم نه به مدل دهه ی شصت و هفتاد. وگرنه حق رو که به زور نمی گیرن. حق هست. بدون جنگ و ترس و دعوا. 

 مژه های ما رو می کشیدی که ببینی آرایش دارن یا نه. شاید هم می کشیدی که قدرتت رو بزنی تو دهن مون. اگر اون موقع ها راجع به روان شناسی قدرت این قدر که الان بلدم، بلد بودم اوضاع بهتر بود. ولی نبودم. ترس از قدرت، ترس از باز شدن بی هوای کیف هامون تا از توشون عکس جورج مایکل و پینک فلوید و نوار "دِ وال" و نامه های پِن فرندهامون و کتاب شعر فروغ پیدا شه، صاحب هاشون رو چند روزی اخراج موقت بشن و تو خونه هم از مامان باباهاشون خفت بگیرن. چوب دو سر گهی بودیم خانم مقدم. 

از چشم های مثل جنازه ات می ترسیدیم همه مون. مدت ها فکر می کردم چرا این قدر با ما بد بودی؟ چه بلایی سرت اومده بود که این قدر قلب نداشتی؟ 
به هر حال من ازت ممنونم. اگه نبودی شاید من مثال به این خوبی برای خیلی از درس هام نداشتم. شاید به این خوبی نمی فهمیدم تحقیر یعنی چی، ترس یعنی چی، دینامیک قدرت چیه. شاید نمی فهمیدم چه طور سیستم کثافت آموزش و پرورش یک مملکت می تونه جامعه رو به گند بکشه. 

 دلم می خواست یک روز می دیدمت و بهت می گفتم ما هر روز کتاب شعر سهراب و فروغ می بردیم سر کلاس و تو نمی فهمیدی. ما پن فرند داشتیم اون هم از آمریکا و تو نمی فهمیدی. ما شعر و عاشقی می فهمیدیم و تو نمی فهمیدی. ما از تو خوشگل تر و باهوش تر بودیم. تو فقط نمی ذاشتی ما بفهمیم چقدر خوشگل و باهوش و ارزشیم. 

تو خانم مقدم حکومت ترس راه انداخته بودی. تو سمبل اون جامعه بودی. همچنان هستی. 





search